< بایگانی مرداد ۱۳۹۹ :: ...رشحات

...رشحات

...رشحات القلم

...رشحات

...رشحات القلم

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

بسم رب

انگار همین دیروز بود

ازعصر به بعد همه کارام رو دور تند می رفت...

همه رو تا قبل ساعت 8 انجام می دادم و بعد منتظر می شدم...

انتظار..

انتظار....

صدای زنگ تلفن...

 

-الو؟؟؟

+سلااااااام علیکم

و منی که با شنیدن صدات قند تو دلم  آب میشه..

هنوز هم هربار که صدات رو می شنوم قلبم آروم میشه و یه عالم شادی میریزه توش، غم ها از بین می رن

حس می کنم روی ابرا راه میرم و دنیا رو بهم دادن..

 

من تا قبل از تو آدم سرسختی بودم در مقابل مردها..

کسی نمی تونست دل من رو ببره

اما تو مثل بهارِ بعد از زمستون سخت می موندی..

خورشیدی که میشینه تو آسمون و از شدت قشنگیش غنچه ها می شکفن... روشون به سمت خورشیده و مجذوبش میشن..

دیگه نمی تونن رو برگردونن..

تو خودِ بهاری...

 

می دونی زندگی پر از فراز و نشیبه...

مثل نمودار های ریاضی .. انگار روزای خوب و بد دارن دنبال بازی می کنن... پی در پی میان و میرن...

بد و خوب... جنگ و صلح..

توی این دنیا خدا تو و عشقت رو به من داد و ازون به بعد من همیشه توی اوجم

نیلی جانم، خدا با تو نعمتش رو بر من کامل کردheartkiss

 

  • مجنونه