< بایگانی تیر ۱۳۹۴ :: ...رشحات

...رشحات

...رشحات القلم

...رشحات

...رشحات القلم

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یا هو یا من لا هو الا هو..

خیلی سخت است ک خاطراتت ازکسی را در قاب گوشی داشته باشی..

وخاطراتت ازاو تنها۵،۶عکس باشد ک خودش درآنهاحضور دارد...

وبقیه۳۰۰عکسی ک ازاو داری را از لباس های سوخته اش از دردهایش از جای خالی اش باشد...

ویک صوت ک بیان خاطره سوختنش باشد...

روزی نباشد ک یادش نکنی....

چ انسانی میتواند اینها را تحمل کند... ؟

هیچوقت گمان نمی کردم ک جای خالی اورا ب این تلخی درک کنم...

فکر نمیکردم ک انقدر دردناک است نبودنش...

نمیدانم اینکه بگویی کاش بود خوب است یا بد...

اما باید راضی بود...

خدارو شکر..

امااین دردهای نبودن...دردهای مردن..  دردهای فردا وحیدا بودن را هیچوقت نمیتوانم هضم کنم...هیچچچچوقت


پ.ن:مانده از تو یک پیرهن پر از زخم شکفتنی....یک بستری ک مانده با رازی نگفتنی....

پ.ن۲:کاش همان پیرهن هم مانده بود...

پ.ن۳:امشب آرام سرمیگذاری برزمین...راحت گشتی از دردوداغ آتشین...

اما اینک تنها مارا ببیین.....

پ.ن۴:اللهم اشف صدرالحسین بظهور الحجه بحق زینب کبری(س)

  • مجنونه

بسم رب دلتنگی..

 مدت زیادی است...
عمیقا برگشته ام ب گذشته هایم...بخوبی هایش فقط...
ب آن زمان ک دغدغه چیزی نداشتم...
خسته نمیشدم ازچیزی...
حوادث زندگی مرا ب غم وانمی داشت..
خوشی هایم..شادی های کودکانه..چقدرقشنگ بودند...سادگی انها را حال می فهمم
ودرمی یابم معنی این سخن را...
ک نی گفتند بهمان...شماکوچکید،دلتان پاک است،دعاکنید برآورده می شود...
ومن همیشه پیش خود میگفتم..پاکی چیست دیگر...شماهم پاکید خب...
والان پاکی را میفهمم...
گاه حتی حال را با۴سال پیش می سنجم..وب خوشی های آن زمانم حسودی میکنم...
خداروشکر بابت تمام نعمتها..شادی ها...
 
ب اخرت می اندیشم...معاد..
مبدا ومعاد را هنوز درک فلسفی نکرده ام..و درگیر آنها هستم...
فکر میکنم مرگ حقیقت غمناکی ست...
برای همه کسانی ک فرداً وحیدا هستند...
انقدرغمناک ک تصور میکنم بروم بهشت زهرا(س)واینبار برای تمام مردگان گریه کنم برای ترسشان....بعداز مرگ...تنهایی شان...وآن فضای خاکی وتاریک ونمور وپرحشره وتنهایی...وای ب حالم..
اینجاست ک فکر میکنم حتی خدا همدبرای اینها ب بنده اش ترحم میکند...مگر می شود موجود مطلق،خیر محض،ماوراء من زمان ومکان....اعلی وبرتر....رحم نکند ب این بنده گانش؟!!!
هیهات....هیهات...ماهکذا الظن بک...
 
  • مجنونه