< چه سود از شرح بی قراری ها.. :: ...رشحات

...رشحات

...رشحات القلم

...رشحات

...رشحات القلم

چه سود از شرح بی قراری ها..

دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۲ ب.ظ

 

آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود..
چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود

نقش عشق و آرزو از چهره ی دل شسته بود
عکس شیدایی در آن آیینه ی سیما نبود

لب همان لب بود، اما بوسه اش گرمی نداشت
دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود

در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت..
گرچه روزی همنشین جز با من رسوا نبود

در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود

دیدم آن چشم درخشان را ولی در آن صدف
گوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبود...

 

  • مجنونه

نظرات (۳)

من که با صاعقه ای می شکنم.. داس چرا..؟

بین این مردم عاشق کش معشوقه فروش
مگذارم مگذارم مگذارم مگذار

لعنت به دویدن، به تو اما نرسیدن

بر هول و ولایی که شتابش تو نباشی..

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی