< بایگانی خرداد ۱۳۹۹ :: ...رشحات

...رشحات

...رشحات القلم

...رشحات

...رشحات القلم

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

بسم رب

نمی تونم رد غم رو توی نوشته هات ببینم و گریه امونم رو نبره...

اشک قوت غالب من شده..

کاش از بودن با من حس بهتری داشتی..کاش دل می دادی..

با منی که برای خوب بودنت از جان دویده ام.. 

 

.

‌.

در مقابل چشمانم نیستی

اما همه آنچه که می بینم تویی..

 

 

  • مجنونه

بسم رب

.

دوست دارم لحظه های باهم بودنمون تموم نشه..

اینکه قلبم توی آغوش تو بزنه..

هرچی بیشترنگاهت می کنم، بیشتر می فهمم؛ چشم من برای دیدن اون حجم از زیبایی و خوبی که توی وجودته کمه...

قلبم برای دوست داشتنت کافی نیست و باید همه وجودم پر از عشق به تو باشه..

 

انقدر که این روزا خودخواهی رو با عشق اشتباه میگیرن، گاهی اوقات میگم نکنه بخاطر اینکه باهام خوبی و بخاطر خودمه که دوستت دارم ..

اما راستش اگر روزی نبودم، می خوام که همه دنیا برای تو باشه و برای تو بزنه..

کاش می شد شادی های عالم رو یه جاجمع کنم و تا ابد مالکش خودت باشی..

خنده های از ته دلت قطع نشه و زندگیت پر از عشق و ایمان و سلامتی باشه..

 

عزیزِجونم؛ علی جانم..

توی دنیایی که آدما می تونن هر چیزی بشن، تو خوب و پاک و زیبا بمون مهربون من...

ومن در مقابل تویی که معنای زندگی هستی، شکست خورده عالمم ..

ای از همه من های من بهتر،  منِ تو..

 

  • مجنونه

بسم رب 

 

من هر روز برایت یک عاشقانه می نویسم... صادقانه..عاشقانه ... گاه طویل و گاه کوتاه

اما به دستان رود می سپارمشان..

آخر برای تو کم است... این حجم از عشق برای تو کم است..

باید که برایت شعر بسرایم به زیبایی چشمانت...

غزلی که دوست داشتنت در همه حروف و واج هایش جاری بشود...

من، می نویسم "دوووووووووست دارمت"

عشقت اما سر ریز می کند، مرکب حروف را به هم می چسباند و می شود:
"دارمـــــــــت"

نمی دانم مردم چطور دارایی شان را می شمرند، وقتی نمی توان حجم بودن و خواستنت را شمرد..

 

 

دیروز که یک گل یاس را بو کردم، عطرش مرا به یاد تو انداخت...

نفسی عمیق کافی بود که در تمام ریه ام پخش شوی...

راستش اولین عطری که به آن شدیدا حساسیت داشتم، یاس بود...

این بار اما بجای سرفه ها و عطسه ها، خاطره ی تو در ذهنم دوره میشد... تصاویر، قطره قطره خون بودند که برای به تپش درآوردن قلبم راهی می شد...

ببین با من چه کردی...


این روز ها همه از این حرف ها می زنند اما حتی جسم من صادقانه گواهی می دهد که همه وجودم شدی..

 

 

نه...

این بار هم کافی نیست

محبتم به تو آن طور که باید به کلمات در نمی آیند...

من باز مغلوب حروف می شوم...

باید که به سرود جاری شوی...

برایت یک عاشقانه می خوانم محبوبم..
برای قشنگترین رنگ دنیا... نیــلــــیheart

  • مجنونه

بسم رحمن

بسم رحیم

 

به نام خدایی که یک ماه مارو مهمون سفره رحتمش کرد

یا لطیف..

 

این مدت همش از شما  نوشتم یا حداقل اینطور می خواستم..

راستش من به عشق در نگاه اول اعتقادی نداشتم.. اما اولین باری که دیدمت، دلم لرزید.. 

می دونی
تو قشنگترین حسی رو  برام آوردی که اینطوری تاحالا تجربه اش نکرده بودم..

"بدون اغراق" توی این مدت حس می کردم قلبم با وجود تو می تپه.. نگاهت، حضورت، صدات، خنده ات.. هر کدوم برای من یه دنیان..
اتفاق هایی که این بین افتاد خیلی جالب نبود و نگرانم کرده بود  اما خداروشاکرم که اونها رو رد کردیم و پیوندمون جاودانه شد.. 

الان یه جوری شادم که انگار هیچ چیزی نمی تونه شادیم رو از بین ببره.. 

 

خداروشکر می کنم که این نعمت رو بهم داد و عیدمون رو کامل کرد..

 

وقتی توی خطبه داشتن می خوندن که پیامبر فرمودن" "النکاح السنتی"

فکر کردم کاش الان پیامبر(ص) توی جمع ما باشن و حضرت خدیجه (س) ؛ به عنوان مادر این امت

دعا کردم هم قدم هم باشیم تا بهشت.. و جوری زندگی کنیم که رضایت خدا رو بدست بیاریم.. ورضوان من الله اکبر..

یک عشق و شادی و آرامش بی پایان رو برای خودمون از خدا می خوام

امیدوارم همراه ، هم قدم ، هم دل،  هم نفس و همسر خوبی برات باشمheart

 

 

  • مجنونه